alireza astane
این وبلاگ تقدیم به همه ي دوستان
میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بزنیم فردا پیرمرد به کافه رفت. دو ساعت از قرار گذشت، ولی پیرزن نیومد. ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟ پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت: بابام نذاشت بیام!!! عزیزم نظر یادت نره
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:mer30
Power By:
LoxBlog.Com |